دوباره قلم به دست گرفته ام
تا برایت بنویسم
از دریای دلواپسی انتظار
از اینکه در انتهای جاده غربت
در آخرین آشیانه پرستوی مهاجر نشسته ام
و نگاهم به قدم هایی ست که خواهد آمد
پس بخوان ....
بیشتر بخوان شعرهایی که برایت مینویسم ....
وقتی میخواهی بخندی
کوه ها نمیگذارند
وقتی میخواهی گریه کنی ابرها
از تمام دنیا پر میشوی
آنقدر ک هیچ چیز در تو جا نمیشود
همه چیز را پس میدهی
حتی دنیا....
نظرات شما عزیزان:
|